loading...
لارکتون پورتال جامع شامل اخبار،سرگرمی،روانشناسی،زناشویی،فال و طالع بینی،دکوراسیون
آخرین ارسال های انجمن
لارکتون بازدید : 100 1394/02/29 نظرات (0)

قضاوت بهلول

هارون الرشید درخواست نمود کسی را برای قضاوت در بغداد انتخاب نمایید

اطرافیان او همه با هم گفتند عادل تر از بهلول سراغ نداریم او را انتخاب نمایید

خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند

بعد از دیدار با بهلول به او پیشنهاد قاضی شدن در بغداد را داد

بهلول گفت : من شایسته این مقام نیستم و صلاحیت انجام چنین کاری را ندارم

لارکتون بازدید : 109 1394/02/29 نظرات (0)

داستان ضرب المثل،ضرب المثل خر برفت و خر برفت و خر برفت

 

این مثل را در مورد افرادی می گویند كه از دیگران تقلید نابه جا و كوركورانه می كنند و خیر و صلاح خویش را در نظر نمی گیرند.


روزی بود؛ روزگاری بود؛ درویش پیر و شكسته ای بود معروف به درویش غریب دوره گرد كه از مال دنیا فقط صاحب خری بود كه سوار آن می شد و از این ده به آن ده می گشت تا لقمه نانی پیدا كند.

لارکتون بازدید : 118 1394/02/27 نظرات (0)

 داستان کوتاه کریم کیست؟

 

درویشی تهی‌‌دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره‌های تو برای چه بود؟»


درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»

لارکتون بازدید : 94 1394/02/27 نظرات (0)

ضرب المثل اكبر ندهد، خدای اكبر بدهد ، داستان ضرب المثل

 

این مثل در مورد افرادی گفته می شود كه متكی به غیراند و به خداوند توكل ندارند.

در زمان قدیم پادشاهی بوده به نام اكبر، این پادشاه افراد چاپلوس و متملق را همیشه دور خودش جمع می كرد تا از او تعریف كنند. در اطراف قصر اكبر شاه همیشه گدایان زیادی به حمد و ثنای اكبرشاه مشغول بودند. در میان این گداها دو گدای نابینا به نام های قاسم و بشیر بودند. بشیر به خاطر اینكه چاپلوسی كرده باشد و پادشاه به او چیزی بدهد مرتب می گفته است:«اكبر بدهد.»‌ اما قاسم می گفته:«‌اكبر ندهد، خدای اكبر بدهد.»

لارکتون بازدید : 137 1394/02/18 نظرات (0)

داستان آمونده مرد نانوا

 

مرد دانا صبح زود از مقابل مغازه نانوایی عبور می کرد. دید نانوا عمدا مقداری آرد ارزان جو را با آرد مرغوب گندم مخلوط می کند تا در طول روز به مردم به اسم نان مرغوب گندم بفروشد و سود بیشتری به دست آورد. مرد دانا از مرد نانوا پرسید:" آیا دوست داری با آن بخش از وجودت که به تو دستور این کار را داد و الآن مشغول انجام این کار است تمام عمر همنشین باشی!؟"

لارکتون بازدید : 142 1394/02/16 نظرات (0)

داستانی زیبای بیمارستان روانی!

 

برای ملاقات شخصی به یکی از بیمارستان‏‎های روانی رفتیم. بیرون بیمارستان غلغله بود. چند نفر سر جای پارک ماشین دست به یقه بودند. چند راننده مسافرکش سر مسافر با هم دعوا داشتند و بستگان همدیگر را مورد لطف قرار می‏‎دادند.

وارد حیاط بیمارستان که شدیم، دیدیم جایی است آرام و پردرخت. بیماران روی نیمکت‎‏ها نشسته بودند و با ملاقات کنندگان گفت‏‎وگو می‏‎کردند.

لارکتون بازدید : 96 1394/02/02 نظرات (0)

 مرد دباغ و بازار عطر فروشان داستانی زیبا ار مثنوی معنوی

 

روزی مردی از بازار عطرفروشان می‌گذشت، ناگهان بر زمین افتاد و بیهوش شد. مردم دور او جمع شدند و هر کسی چیزی می‌گفت، همه برای درمان او تلاش می‌کردند. یکی نبض او را می‌گرفت، یکی دستش را می‌مالید، یکی کاه گِلِ تر جلو بینی او می‌گرفت، یکی لباس او را در می‌آورد تا حالش بهتر شود.

افزایش ممبر کانال
برای افزایش ممبر کانال و گروه های خود تنها با ثبت در سایت زیر افزایش ممبر دهید
حتی میتوانید برای تبادل با ما در ارتباط باشید تا محیطی رو برای تبادل شما کاربران آماده کنیم


ثبت کانال تلگرام

پس از اینکه کانال خود رو ثبت کردین و کانال شما در سایت تایید گردید در تلگرام پس از عضویت در کانال لارکتون @LaekTooN به مدیر کانال @Mehrdadam70 پیام دهید و تبلیغ خود را ارسال کنید

http://www.telegram.larktoon.ir

تعداد صفحات : 5

اطلاعات کاربری
نظرسنجی
در چه زمینه فعالیت داشته باشیم؟
آمار سایت
  • کل مطالب : 1633
  • کل نظرات : 91
  • افراد آنلاین : 192
  • تعداد اعضا : 126
  • آی پی امروز : 221
  • آی پی دیروز : 70
  • بازدید امروز : 343
  • باردید دیروز : 94
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 2,255
  • بازدید ماه : 2,255
  • بازدید سال : 20,994
  • بازدید کلی : 1,269,296
  • روزنامه ها